شهید محمدرضا رحمانی
فرزند: علیرضا
ولادت:1324
شهادت : 24/10/1365
محل شهادت: شلمچه
گل نرگس بابا
پدر مهربانم ! پروانه ها درشاخه های ترد تنهایی ام پیله بسته اند. بیا ، دستانم را بگیر و بگو بزرگ که شوی یادت می رود،بزرگ شده ام ،اما بزرگیت از یادم نرفت؟!
کاش سنگینترین چوب دنیا را در دست داشتی و بر دستان شوخ وشیطانم می کوبیدی، اما بودی.
کاش بلند ترین فریاد دنیا را می کشیدی تا ما را به خود آوری ، ولی بودی.
کاش هنوزم در کنارم بودی تا روزهایم را، شادی هایم را ، دردها ورنج هایم را با تو واگویه کنم . کاش فرصتی داشتم تا سیر سیر ، نظاره ات کنم. سیر سیر سیر.
نرگس رحمانی (فرزند شهید)
------------------------------------------------------------------
فرازی از وصیت نامه شهید محمد رضا رحمانی
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
اینجانب محمد رضا رحمانی ساکن قریه کفشگرکلا بزرگ،حقیقت را در این دیده ام که در این برهه از زمان به جبهه جنگ اعزام شوم تا بتوانم گامی در جهت انقلاب اسلامی بردارم .انقلابی که با خون هزاران شهید این ملت بارور گشته ودر مقابل آن مسئولیت ایجاب می کند تا انسان رسالت خود را انجام دهد...
انسان مسئول است، مسئول سرنوشت جامعه وتاریخ خویش است . من مسئولیت را در این یافتم که به جبهه های جنگ حق علیه باطل روانه گردم ، تا بتوانم رسالت خویش را در جبهه های جنگ به تحقق رسانم....
امروز که اماممان پیام تاریخی خویش را ابلاغ فرموده اند که به جبهه های جنگ بروید این یک تکلیف شرعی است و من به همین خاطر به جبهه جنگ می روم...
ملتی که شهادت را پذیرفت ودر راه آزادی و استقلال جمهوری اسلامی ایران هزاران جوان خود را ازدست داده است ، هرگز تن به ذلت اجانب نخواهد داد وتا آخرین نفس برعلیه استعمار جهانی به سرکردگی صدام عفلقی خواهد جنگید.
اگر لیاقت و سعادت شهادت را یافتم ، هرگز پیراهن سیاه برتن نپوشید وبرای من گریه و زاری نکنید ، بلکه این شهادت ارثی است از حسین (ع) و ما رهرو حسینیم .
همسرم ! بعد از مرگ من شما مثل زینب (س) پیام رسان باشید و فرزندانمان را مثل رقیه ی امام حسین (ع) تربیت کن ، تا راه پدرشان را ادامه دهند.
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
محمدرضا رحمانی
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
اگر خداوند این بنده ی حقیر را لایق بداند قراربر این شد که درباره شهدای روستای کفشگرکلای بزرگ قائمشهر بنگارم بر صفحه سیاه روزگار تا رنگ نور بگیرد .